Quantcast
Channel: با من بخوان حدیث عشق را ...
Viewing all 336 articles
Browse latest View live

کوچه ای برای ....

$
0
0
به سمت دانشکده کوچه ای است ابتدای این کوچه مدرسه کودکان استثنایی است و انتهای اون یه باشگاه

در اون کوچه  همیشه شاکر نعمت سلامتی هستم که بهم ارزانی داشته

اوایل که از اون کوچه رد می شدم احساس غم  وجودم رو می گرفت وسعی می کردم تا جاییکه

امکان داره  سرم رو بندازم پایین و رد بشم  و چشمم به ادمهای اون کوچه برخورد نکنه

یعنی یه جور فرار می کردم و نمی خواستم حقیقتی که روبرومه رو ببینم حقیقتی به نام

مرز سلامتی و مشکلات جسمانی

اول کوچه آدمهایی را می دیدم با  وضعیت جسمانی نامناسب و ان طرف جوانانی سالم و شاد

روزها گذشت ومن به آدمای کوچه دیگه اون احساس رو ندارم مخصوصا بعد از مسابقات پاراالمپیک

با اینکه  سختمه نگاه کنم به چشمای ساده و معصوم اون کودکان اما سعی می کنم چشام رو باز بذارم

و ببینم  مرز سلامتی و .... چقدر باریکه

و اونوقت  خدا رو شاکر می شم و به همه آدمهای کوچه لبخند می زنم و ازش می خوام که دیدم رو به همه آدمها تغییر بده


-----------

پ ن : خدایا به همه بیماران تندرستی عطا کن 


برای تو ...

$
0
0
 

لحظه ديدار نزديك است

باز من ديوانه ام، مستم

باز مي لرزد، دلم، دستم

باز گويي در جهان ديگري هستم

هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !

هاي ! نپريشي صفاي زلفکم را، دست!

آبرويم را نريزي، دل !

ای نخورده مست !

لحظه ديدار نزديك است .

 

دیدمت، وای چه دیداری...

$
0
0

 

 

دیدمت، وای چه دیداری، وای

این چه دیدار دلازاری بود

آمده  بودم بوسه بر دستان گرمت بزنم اما دستان بی حس تو را در دستانم گرفتم

دستانت همان گرمای همیشگی را داشت اما تو با همان دستی که حس داشت

صورتم را نوازش کردی و من خیره به دست دیگرت ماندم که چرا برای نوازشم

 بلند نشد

آمده بودم سر به روی  پایت بنهم و آرامش یابم اما برای بلند کردن پای

 بی جانت  با نگاه خیره ات از من یاری خواستی

آمده بودم تا مثل همیشه اسمم را صدا بزنی و من  با شنیدن صدایت جانی

تازه بگیرم

اما کلامت  تنها در نگاهت خلاصه شد و اشکهای تو تنها سخنی بود که

 جاری شد اما من  تمام مدتی که آنجا بودم  با تمام توانم جلوی لرزش صدا و

بغضم را گرفتم و به لودگی پناه بردم تا به جای اشک خنده بر لبانت جاری کنم

تمام این مدت گریه نکردم اما تمام آن مقاومتها حالابغضی شده است که بی وقفه

 می بارد و با هیچ چیز تسکین نمی یابد

تمام دقایقی که در کنار تو سپری کردم مادر بیگمان سخت ترین لحظات عمرم بود

اما این دیدار با همه تلخی اش مدام به من این را به یاد آورد

هنوز نگاه تو را و آغوش گرمت را دارم

و این تنها سرمایه ای است که در تمام این لحظات سخت تسکینم خواهد داد

الحمدالله رب العالمین سپاس خدایی که پروردگار جهانیان است

کافیست باشــی


چــه در کنــارم

و چه دور از من

من به معجزه امید ایمان دارم

 

موسیقی نوشت : گلپونه ها - ایرج بسطامی 

 

چه طور میشه بی خیال بود ؟

$
0
0
 

بعضی وقتا آدم می تونه راحت به یک نفر بگه ازت بدم میادو دورش رو یه خط قرمز بکشه و کاملا از تو زندگیت محوش  کنی اما بعضیها تو زندگی وجود دارند که نمی تونی دورشون خط بکشی مجبوری رفتارشون رو تحمل کنی و فقط شاهد باشی و  اعتراض هم نتونی انجام دهی   نمی تونی کاری کنی  و نه در موردشون  می تونی با کسی حتی همسرت حرف بزنی  عاطفه ای که این وسط وجود داره  به خشم تبدیل می شه اما این خشم رو نمی تونی خالی کنی همه این ها درد میشه و وجودت رو از بین می بره یا باید بی خیال باشی وبهش فکر نکنی یا باید درد بکشی و دم نزنی ؟

این روزها در دوراهی عجیبی گیر کرده ام ؟! خیال یا بی خیالی 

------------

پ ن :گرگ اجل یکایک زین گله می‌برد

وین گله را بین که چه آسوده می‌چرد! 

 -------------

پ ن : یک لحظـه گـوش کـن خـــدا ؛

جـدی میگــم

نه شکوه است نه گلایه

در این دنــیا . . .

حــالِ خــیلی هـا اصـلا خـوب نیـست!

یـک دسـتی بـه زندگیـشان بکـش

لــــــــــــــ ــــــــــــــط ــفا!

 

-------------

موسقی نوشت : ساغرم

روح نواز

$
0
0

دو زمان  هست که من آن لحظات را جز بهترین لحظات و ملکوتی ترین لحظات  می دانم

غروب های حرم سید الکریم که صدای قران پخش می شود و آسمان بار نگ کبود گنبدها را در برمی گیرد

و صبح هایی که دعای عهد با  صدای استاد فرهمند آذین بخش حرم می شود و نسیم صبحگاهی

وجودت را نوازش می دهد

محال است در چنین لحظاتی در حرم باشی و دلت نخواهد کمی بنشینی و در سکوت به این

اصوات گوش بدهی 

پخش  دعای عهد با صدای استاد فرهمند

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

خورشید پنهان( شهید وحدت پیغان)

$
0
0

 


 

همسرم رو در آغوش گرفته بود و لبخند به لب داشت از همسرم پرسیدم چه کسی بود؟ گفت آقای پیغان

بعدها این نام بارها و بارها  برایم تکرار شد اما همان یک بار او را دیدم و همان یک خاطره کوچک از او

در ذهنم ثبت شد

شهید نعمت الله پیغان را می گویم  دانشجوی  کارشناسی ارشد دانشکده علوم حدیث از شهدای حادثه تاسوکی 25 اسفند 84 در ریگزاری به نام تاسوکی در بین  راه زابل و زاهدان به شهادت رسید 

شاید الان با گذشت این سالها حادثه تاسوکی کمی برایتان  غریب یا شاید ناآشنا باشد اما آن روزها

این اتفاق در صدر اخبار ایران بود

 22 نفر از هموطنانمان  به دست اشرار به سرکردگی عبدالمالک ریگی که نام او را بسیار شنیده اید به شهادت رسیدند ریگی این اواخر دستگیر شد و به سزای اعمال ننگین خود رسید اما عزیزان زیادی از هموطنانمان به دست این خود فروخته بی دین به شهادت رسیدند

استان سیستان و بلوچستان جز استانهایی است که با به میان کشیدن اختلافات سنی و شیعه حوادث تروریستی زیادی را پشت سرگذاشته و ما گاها فقط در اخبار می شنویم و چند روز  بعد فراموش می کنیم

 

فاجعه تاسوکی فاجعه دو مسجد زاهدان فاجعه پیشین و حادثه تاسوعای چابهاراز جمله این حوادث بوند

که تنها برای اختلاف بین شیعه و سنی صورت گرفتند و این هم نه به دست سنی و یا شیعه  بلکه برای از بین بردن وحدت سنی و شیعه و از بین بردن اسلام توسط عمال خود فروخته غربی  بر طبق نظریه هانتینگتون

یه نگاه به این نظریه بندازید

دیدگاه هانتیگیتون اینه جهان به چند تمدن تقسیم میشه که یکی از این تمدن ها بر دیگری برتری پیدا می کنه و در آخر به این نتیجه می رسه که اسلام بر دیگر تمدن ها مستولی میشه  به خاطر پتانسیلی که دارد  اما اینکه اونها اسلام رو می خواهند یا خیر همین جواب همه سوالهاست بنابراین باید این تمدن از بین برود

دیدگاه هانتینگتون: تمدنهای جهان را باید به بخشهای مجزایی چون تمدن غرب، تمدن اسلامی، تمدن ارتدوكس، تمدن شرق آسیا(كنفسیوسی و شینتو)، تمدن آمریكای لاتین، تمدن آفریقا، تمدن بودایی و هندوئیسم تقسیم كرد.  هانتینگتون با اشاره به موضوعاتی چون جنگ یوگسلاوی و درگیری هند و پاكستان، مذهب را به عنوان عامل كلیدی در این در گیرها مطرح می‌كند و در همین راستا تركیه و ایران را به عنوان كشورهای نوظهور در عرصه بنیاد گرایی اسلامی مطرح می سازد.


 


-------

امروز همسر شهید پیغان رو دیدم و حالا درس خود را در مقطع دکترا ادامه داده و این نعمت رو از الطاف خون شهید می دونه زیرا در زمان ازدواج با این شهید تنها دیپلم بوده است و به تحصیل هم علاقه ای نداشته اما حالا می تونه در مورد ریشه این حوادثی که به آشکار آنها رو لمس کرده سخن بگوید


-------

 کتاب تاسوکینوشته رضا لک زایی است که یکی از گروگانهای این حادثه بوده است و خاطرات 150 رو ز اسارتش رو نوشته و تو این کتاب به اعتقادات این گروه اشاره  می کند

 ----------------

خاطرۀ شنیدنی هم از همکلاس­های شهید نعمت به نظرم اقای دکتر کاوند بودند که آن را هم عیناً نقل می‌کنم. جریان از این قرار بوده است که شهید نعمت دو جلسه بیشتر از حد مجاز، سر کلاس غیبت داشته اند. بخوانید:

يادت هست كه دليل غيبتهايت را به استاد گفتي؟! يادت هست كه گفتي:

يك روزش محرم بود رفته بودم تبليغ ، فداي سر امام حسين (ع) ؛ يك روزش هم مريض بودم، فداي سر خودم!

و ما دوستان تو، حالا دوباره مي‌پرسيم:

چه شد كه اين بار مأموريتت به طول انجاميده؟ باز هم تبليغ رفته‌اي؟ محرم كه نيست! صفر هم تمام شده! غيبتهايت هم از حد مجاز گذشته !



 

برای شادی روحش صلوات


تقدیم به مخاطب خاص

$
0
0
 

 

 

وقت كوچ كردن به فروردين

وقت بخشيدنو صاف كردن دله

پس ببخش

اگر با نگاهيصدایييا زبانيبر دلت زخميزدم...

ادامه مطلب (رمز همون رمز همیشگی )

 -----

موسیقی نوشت

آهنگ ستاره دانلود و پخش

 

با با غم داد

$
0
0
 

پر از گلایه ام ازت حق اعتراض ندارم

 پس سکوت می کنم ...

دختر بابایی

------------

پ ن : یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد

----------

موسیقی نوشت : تنهایی نرو - پویا بیاتی

 


به خاطر گلایه ام منو ببخش

$
0
0
 

ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت ، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف ش ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در را زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود نه من و نه اصغر حس و حال صف نونوایی نداشتیم.می گفت نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد، هیچ وقت. دستم چرب بود، اصغر در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود . صدای اصغر از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا. برای یک لحظه خشکم زد. ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. هم رو نمی بوسیم، بغل نمیکنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. خانواده ی اصغر اینجوری نبود، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند برای همین هم اصغر نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد؛ آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نامرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم.. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید. . اصغر توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم. گفت حالا مگه چی شده؟ گفتم چیزی نیست، اما … در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت دخترجون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم .تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند .وقتی شام آماده شد پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.

چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت نکنه وقتی با اصغر حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:» من آدم زمختی هستم». زمختی یعنی ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها . حالا دیگه چه اهمیتی داشت این سر دنیا وسط آشپزخانه ی خالی چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد آه بکشم. آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛ فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چهاهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه.. میوه داشتیم یا نه …همه چیز کافی بود

من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک . پدرم راست می گفت نون خوب خیلی مهمه . من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازهو بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیت ش را می فهمی 

------------

پ ن : یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد

----------

موسیقی نوشت : تنهایی نرو - پویا بیاتی

 

خداحافظ تا سلامی دیگر

$
0
0

دو قدم مانده به خندیدن برگ..

.یک نفس مانده به ذوق گل سرخ ...

چشم در چشم بهاری دیگر..

.تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان

...یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تان

این چند روزه همش درختها رو می بینم که جوانهزده اند وزودتر از همه به استقبال بهار رفته اند نمی خوام با کلمات کلیشه ای مثل خونه تکونی دل و ....

حس خودم رو به بهار بیان کنم فقط می تونم بگم خیلی خوشحالم که یک سال دیگه رو هم با نعمت سلامتی پشت سرگذاشتم خوشحالم که با تمام سختیهایی که گذشت داشتنیهای بینظیری در کنارم وجود دارند خوشحالم می تونم با فریاد به  بهار سلام بگم

و بگم ممنونم خدا که این سال هم گذشت....

 بعد هم می خوام بشینم دفتر این سال رو یه مروز جزیی بکنم  و سعی کنم به قسمت خاطرات بد که می رسم تند تند ورق بزنم و به قسمت های خوبش که میرسم با طمانینه ورق بزنم لذتی داره دیدن خوبیهاکه با هیچ چیز قابل قیاس نیست

بعد هم تو دلم واسه همه کسانی که دوستشون دارم و همیشه به یادشونم آرزوهای بهترینها رو بکنم شاید تا پایان تعطیلات به اینجا سر نزنم از امروز عصر که برم تا پایان روزهای تعطیلات می خوام  در خدمت مادرم باشم  و ازوجودش لذت ببرم

برای همه خوانندگان وبلاگم  هم آرزوی بهترینها رو در سال جدیدمی کنم

کنار سفره هفت سین وقتی دلهاتون به  عشق خدا لرزید واسه من هم دعا کنید

 

------------------

موسیقی نوشت : دانلود  آهنگ عید خاله شادونه واسه گل پسرم

 

نجاری که قاب هایش خریداری ندارد ؟!

$
0
0

 

دلترا بتـکان

غصه هایتکه ریخت، تو هم همه را فراموش کن...
دلترا بتکان
اشتباهایتوقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجابماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت...

دلترا محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایتهم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همهحسرت هاوآرزوهایت ...
حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایتنیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند...
 
--------------------------

 
گفتی دلت را بتکان تکاندم ،آنقدر تکاندم که نه غصه ماندنه حسرت نه غم های بزرگ
 گفتی مواظب خاطره هایت باش چه تلخ و شیرین
مواظب تمام خاطره هایم بوده ام قابی ساخته ام چوبی گرداگرد تمام خاطراتم
 و شیشه ای از جنس احساس  بر رویش قرار داده ام تا هر لحظه که احساس کنم غبار برویش نشسته است با دستمالی تمیزش کنم آنقدر تمیز که همه خاطره هایم برق بزند انگار که تازه تازه اند
گفتی باید خاطره بماند چه تلخ چه شیرین باور کن مانده است
سوالی دارم این قاب  گنجایشش تکمیل تکمیل است
دیگر کنجایش غم و حسرت و غصه جدید ندارد
جواب میخواهم
با این کوه خاطره ای که بوی غصه را در روزهای آغازین سال۹۲ به من ارزانی داشته ای
چه کنم گنجایشش تکمیل است حوصله ساختن قاب جدید را ندارم
اگر به  نجار دل کمک نکنی همه خاطرات ویلان و سرگردان در وجودم رها می شوند و آن وقت اندک اندک جمع خواهدشد و این سیل مرا با خود به ناکجا آباد خواهد برد
 
هنوز این دستان ناتوانم می تواند نجاری کند وقاب های  رنگین بسازد
 
تو بگو جواب می خواهم
هنوز خریدار قاب های منی؟
 
 

حدیثی در باب اهمیّت نماز

$
0
0

 

 

 

روزى حضرت صدّیقه كبرى ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها به محضر مبارك پدر بزرگوار خود، رسول گرامى اسلام صلى اللّه علیه و آله وارد شد؛ و اظهار داشت : اى پدر جان ! جزاى آن دسته از مردان و یا زنانى كه نماز را سبك مى شمارند، چیست؟

پیامبر خدا صلوات اللّه علیه فرمود: دخترم ، فاطمه جان ! هركس نماز را سبك شمارد و به شرائط و دستورات آن بى اعتنائى نماید، خداوند او را به پانزده نوع عقاب، مجازات مى گرداند:

شش نوع آن در دنیا، سه نوع آن موقع مرگ و جان دادن ، سه نوع در قبر و سه نوع دیگر در قیامت آن هنگامى كه از قبر بر انگیخته شود خواهد بود.

امّا آن شش نوع عقابى كه در دنیا خواهد دید:

1- برداشتن بركت و توفیق از عمرش ، كه نتواند از آن بهره كافى و سودمندى برگیرد.
2- برداشتن بركت از درآمدهایش .
3- پاك شدن سیماى نیكوكاران از چهره‌اش .
4- سرگردان و دلسرد شدن در كارها و عباداتش .
5- دعاها و خواسته هایش مستجاب نخواهد شد.
6- آن كه در دعاى مؤمنین سهیم نخواهد بود و دعاى خیر ایشان شاملش نمى شود
.

و امّا آن عقابهایى را كه هنگام مرگ خواهد دید:
1- ذلیلانه خواهد مُرد.
2- گرسنه و تشنه جان مى دهد.
3- هیچ چیزى تشنگى و گرسنگى او را بر طرف نسازد
.

و امّا آن عذاب هایى كه در قبر دچارش مى‌شود:
1- خداوند متعال ملكى را مامور مى نماید تا مرتّب او را مورد شكنجه قرار دهد.
2- قبرش تنگ و تاریك و وحشتناك مى‌باشد.

و امّا آنچه در قیامت مبتلایش مى گردد:
1- خداوند ملكى را مامور مى نماید تا او را بر صورت ، روى زمین بكشاند و اهل محشر او را تماشا نمایند.
2- محاسبه و بررسى اعمالش سخت و دقیق خواهد بود.
3- و در نهایت این كه مورد رحمت و محبّت خداوند قرار نمى گیرد

 4- و عذابى دردناك دچارش خواهد شد.

از: مستدرك الوسائل،‌ ج 3، ص 23، ح 1. به نقل از مرحوم سیّد بن طاووس در كتاب فلاح السّائل

هنر او

$
0
0


اغلب فکر می کنیم؛ اینکه به یاد کسی هستیم؛ منّت ی است بر گردن آن شخص؛

غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم؛ این هنر اوست نه ما؛ به یاد ماندنی بودن؛

بسیار مهم تر از به یاد بودناست



تو خاموشی ، خونه خاموشه

$
0
0

 

 

پرسیدی  چرا  بازم گریه ؟

گفتم  : تو خاموشی ، خونه خاموشه  ........و باز اشکام چکید

چهره  تو باز در نظرم پر رنگ شد

حالت لبهات و بغضی  که  در گلوت بود اشک هایی که می چکید  و با گوشه روسریت پاک می شد

رنجی که در چشمان سبز روشنت بود  و باز گریه بی صدای تو  ازبرای نگفتن کلمات

باز  آهنگ در گوشم  می پیچد و من با  او  زار می زنم

تو خاموشی ، خونه خاموشه

شـــب اشــــفته گل فراموشــــه

بخواب امشـــــب پشت این روزن ،

شــب کمیـــــن کرده روبروی من

 

-------------------------------------

پی نوشت :

ده  روزی که کنارت  بودم لبهایت حتی برای  گفتن  اسمم باز نشد 

 چقدر سکوت تو تلخه  کاش  یه بار  دیگه  اسمم رو صدا کنی  و بهم بگی 

محبوبه و من هزار بار بگم جانم

 

از ستاره تا ســــتاره گـــریه کردم ،از همیشــــه تا دوباره گریه کــــردم

 

لا لا لا لا لا اخـــــریــــن کوکـــب، لبـــاس رویــــا بپـــوش امشـــــب

 

-----------

پی نوشت : نوشته هایم را می خوانی…و می گویی: چه زیبا!راستی…دردهای آدم ها زیبایی دارد…؟!

------

 

موسیقی نوشت :  تو خاموشی  ....

 

 

دلگیزم

$
0
0

از آدم ها دلگیرم که خوب های خودشان را از بد تو ، مو شکافی میکنند و بدهایشان را در جیب های لباس هایی که دیگر از پوشیدنش خجالت میکشند ، پنهان میکنند از اینکه ژست یک کشیش را میگیرند وقتی هوای اعتراف داری و درد هایت را که میشنوند … خیالشان راحت میشود هنوز میتوانند کمی خودشان را از تو کشیش تر ببینند از آدم ها دلگیرم وقتی تمام دنیایشان اثبات کردن است همین که گیرت بیاورند تمام آنچه را که نمی توانند به خورد خودشان دهند به تو اثبات می کنند به کسی غیر از خود ، برتری هایشان را آویزان کنند تا از دور به کلکسیون افتخاراتشان نگاه کنند و هر بار که ایمانشان را از دست دهند ، آنقدر امین حسابت میکنند که تو را گواه میگیرند ایمانشان که پروار شد با طعنه میگویند این اعتماد به نفس را که از سر راه نیاورده ام از آدم ها عجیب دلگیرم از اینکه صفت هایشان را در ذهنشان آماده کرده اند و منتظر مانده اند تا تکان بخوری و ببینند به کدام صفت مینشینی و تو را هی توصیف کنند … هی توصیف کنند … هی توصیف کنند...
 
 
پی نوشت:متن زیبایی است به خاطر زیباییش نوشتم با حال این روزهای من مطابقت ندارد

*روح دایره است*

$
0
0

 

 

 

و من دایره های روحم را کشف کردم!

پنح دایره دور روحم کشیدم، و خودم را در مرکز این دایره ها قرار دادم

  در دایره اول نام افرادی را نوشتم که حال و هوای خوبی به من می دهند و در دایره پنجم که دورترین دایره به مرکز بود نام کسانی را که از دنیای من فاصله دارند و بیشترین کشمکش را با آنها دارم

 همه ما دلمان می خواهد که احساسی خوب در مورد خودمان داشته باشیم و گاهی اوقات نداریم!

گاهی حال و هوای ما در مورد خودمان بستگی به تاثیری دارد که دیگران روی ما می گذارند ... به آنهایی که در دایره آخر هستند و سعی می کنند که اعتماد به نفس ما را از بین ببرند

 نمی توانی کسی را مجبور کنی که دوستت داشته باشد و گاهی حضور در کنار افراد نامناسب باعث می شود حتی در مفایسه با تنهایی ات، بیشتر احساس تنهایی کنی...

 در چنین وضعیتی تلاش برای ایجاد تغییر و تحول ممکن است باعث شود راهت را گم کنی یا شاید باعث شود وجود خودت که تو را "تو"می کند را ازدست بدهی

 گاه سالها طول می کشد تا یاد بگیری چگونه از خودت مراقبت کنی به همین دلیل بسیار مهم است که افرادی را در اطرافت داشته باشی که دوستت بدارند حتی گاهی بیشتر از آنچه که خودت می توانی خودت را دوست داشته باشی

 در مواجه با افراد از خودت بپرس

این فرد چه حسی در من ایجاد می کند...

در کنار او می توانم خودم باشم؟

با او می توانم رو راست باشم؟

می توانم به او هرچه می خواهم بگویم؟

در کنار او احساس راحتی می کنم؟

وقتی او وارد می شود چه حسی به من دست می دهد؟ و وقتی می رود چه حالی می شوم؟ وقتی با او هستم احساسات واقعی ام را پنهان می کنم یا با او روراستم؟ آیا او باعث می شود احساس حقارت کنم یا به خودم ببالم؟

 

فلسفه وجود این 5 دایره، شناخت است، نه پیش داوری پس با خودت روراست باشبا افرادی که در نظر تو بد خلق اند، مدارا کن و خودت را مقید نکن که چون به صرف اینکه با کسی در سر کار و یا اوقاتی ممتد هر روز زمانی را می گذرانی باید او را در دایره اول و نزدیک به خودت جای دهی

 در دایره اول افرادی را بگذار که از صمیم جان به آنها اعتماد داریحتی اگر هر روز آنها را نمی بینی ولی وجود آنها باعث حس خوب و ارزشمندی در تو می شوداز خودت بپرس در مورد افکار و خواسته هایم به چه کسی می توانم اعتماد کنم؟ آنها همان کسانی هستند که در دایره اول جای دارند با این افراد و در کنار آنها، قدرتمندی...

ارزشهای مشترک با آنها داری

و با حضور آنها در زندگیت، دنیا را زیباتر می بینی دوستان و همراهانی خارق العاده!

 دایره دوم جای کسانی است که به رشد معنوی تو کمک می کنند مربیان... آموزگاران و شاید هم افرادی که تنها برای وقت گذرانی خوبند بیرون رفتن و خندیدن...

چیزی به تو اضافه نمی کنند

ولی در عین حال هم باعث نمی شوند که حس بدی نسبت به خودت داشته باشی

 دایره سوم همکاران و اقوامند

و شاید هم آدمهای خنثی، کسانی که نقش بسیار کوچکی در چند ساعت از زندگی تو ایفا می کنند و تاثیر آنها نیز تنها همان چند ساعتی است که با آنها هستیهیچ زمانی در غیر از ساعت ملاقاتشان به آنها فکر نمی کنی و به راحتی می شود با فرد دیگری جایگزین شوند افراد این دایره در محدوده کار و وظایفشان با تو هستند و لاغیر

 دایره چهارم سر آغاز عزم راسخ توست!

آنها کسانی هستند که در کار تو اخلال ایجاد می کنند افراد این دایره لزوما"با خود واقعی تو مرتبط نیستند حتی ممکن است رییس اداره ای باشد که تنها دورادور با کار آنها در ارتباطی افراد این دایره در زندگی اجتماعی و حرفه ات مهم هستند...

در کنار آنها نمی توانی راحت باشی

و وقتی آنها را می بینی شاید حتی آشفته و پریشان شوی

  

دایره آخر جای دورترین افراد است

جای آدمهایی که به تو لطمه زده اند، تحقیرت کرده اند، کسانی که همیشه به تو انرژی منفی می دهند و احساسات زجرآوری را با آنها تجربه می کنی

 خوب اکنون که جای هر کس را تعیین کردی

اجازه نده کسانی که در دایره آخر جای دارند مستقیما"روح و روان تو را هدف قرار دهند نگذار کسی اولویت زندگی تو باشد، وقتی تو فقط یک انتخاب در زندگی او هستی...

یک رابطه بهترین حالتش وقتی است که دو طرف در تعادل باشند

 

شخصیت خودت را برای کسی تشریح نکن

چون کسی که تو را دوست داشته باشد به آن توضیحات نیازی ندارد و کسی که از تو بدش بیاید، باور نمی کند!

  

وقتی دائم بگویی گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمی شوی وقتی دائم بگویی وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمی کنی وقتی دائم بگویی فردا انجامش می دهم، آن فردا هیچوقت نمی آید!

وقتی صبح بیدار می شویم دو انتخاب داریم:

برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،

یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال کنیم.

انتخاب با توست...

ما کسانی که به فکرمان هستند را نگران می کنیم و حتی به گریه می اندازیم و گریه می کنیم برای کسانی که حتی لحظه ای به فکر ما نیستند!

این یکی از حقایق عجیب زندگی است،

و اگر این را بفهمی،

هیچوقت برای تغییر دیر نیست!

 

پی نوشت : ممنون به خاطر ارسال مطلب زیبات 

روح من  دیر زمانی در بین دایره هایی که کشیده اسیر است  گاهی این دایره ها جایشان عوض می شود و  تاثیرشان  بر زندگیم  وارونه  و این یکی از حقایق عجیب زندگی من است  گاهی می دانی اما نمی توانی تغییر بدهی  و یا این قدرت را در خود نمی بینی 

 

موسیقی نوشت :دانلود سنگ صبور  محسن چاووشی

خواسته هاي يك مادر

$
0
0
فرزند عزیزم:
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم ...
وقتی نمی خواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی ....
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو ... روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم.

فرزند دلبندم، دوستت دارم

 

پي نوشت : اين روها  قلمم  حواسم  و  انديشه ام شده مادر  مادر مادر 

دوستت دارم  مادر

به من نگید ام البنین .... امان امان

$
0
0

 

اینجای روضه حضرت ام البنین (س) وجودم رو  به آتش می کشاند

"به من نگيد ام البنين مناون روزي ام البنينبودم كه ٤ پسرداشتم "

پی نوشت :

سیزدهم جمادی الثانی  وفات مادر  حضرت عباس ام البنین  داشتم می رفتم سمت دارالضیافه واسه ناهار صدای مداح نذاشت از جام تکون بخورم  به دیوار تکیه دادم و شنیدم و آتیش گرفتم 

السلام علیكِ یا زوجة ولى الله
السلام علیكِ یا زوجة امیر المؤمنین
السلام علیكِ یا ام البنین
السلام علیكِ یا ام العباس ابن امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام
رضى الله تعالى عنك و جعل منزلكِ و ماواكِ الجنه و رحمة الله و بركاته

 

حدیث دل :

خدایا ادعا میکنم که برای تو ام اما .همیشه پای یک "من"در میان است .

 

 

 

 

این روزها ...

$
0
0
 

 فضای دانشگاه کاملا  سیاسی شده  و دائم جلسات سخنرانیست یک روز منوجهر متکی یک روز صفار هرندی و خالا علی مطهری  قبلا بیشتر حوصله بیشتری برای سیاست داشتم اما این روزها کمی بی توجه ام  و این زیاد خوب نیست  باید بیشتر افراد رو بشناسم  فردا در مقابل رایم مسئولم  شعار نمی دم واقعا بهش ایمان دارم  و دلایل خاص خودم رو

بــــرای ِ کـشتـی هـــای بـی حـــرکـت .. مـوجـــها تصــمـیم مـی گــــیرنــد !!

 

امروز یه جمله عجیب توجه ام رو جلب کرد  و هر بار با خودم تکرارش می کنم

از درون هم آگاه نیستیم یکدیگر را دفن می کنیم

عمیق بود و پرمعنا و در عین حال ساده

 

روز مادر نزدیک است  دلم می گیرد  وقتی از این روز صحبت می کنیم بعضی ها  چشمانشان را می دزدند و سکوت می کنند تنها  سهم  آن ها از این روز گلهایی است که بروی قبر مادر می گذارند و  به جای آغوش مادر  خاک سرد قبر آنها را در آغوش می گیرند کمی  برای ابراز احساساتمان محتاطتر باشیم !

 

پی نوشت : بیخود دنبال ربط این جملات با هم نباشید  فقط  حرفهایی بودن که نخواستم برای هر کدومشون پست جداگانه  بنویسم 

 

حدیث دل :

زمان آدم ها را دگرگون می کند ....... اما تصویری را که از ایشان داریم ثابت نگه می دارد ...... هیچ چیزی دردناک تر از این تضاد میان دگرگونی آدم ها و ثبات خاطره نیست ..... !!!!!! " 

 

 

 

 

 

به بهانه روز مادر

$
0
0

 

 

دوست داشتم به رسم همه سال ها  وقتی زنگ می زنم خودت گوشی رو  برداری و من بهت بگم روزت مبارک

زنگ زدم بابایی گوشی  رو برداشت  گفتم  به  مادر بگو  روزت مبارک باشه  با بغض گفت باشه

به  خواهرم غبطه می خورم که اگه نمی تونه صدات  رو بشنوه می تونه ببینه تو رو

اما من همین نعمت صدا رو داشتم  که رفع دلتنگی کنم

حالا  چه کنم با  همه دلتنگیهام

از راه دور به  دستانت بوسه می زنم 

سلامتی کامل تو رو از خدا می خوام

 

پی نوشت : دوستت دارم  ....

حدیث دل : کجا پناه برم  دستهای تو دورند ؟

 حدیث دل ۲ : وقتی بارون چشم تو چشم منم تر میکنه میریزه روی گونه ها دردمو بدتر میکنه

 

موسیقی نوشت : بزن تار 

Viewing all 336 articles
Browse latest View live




Latest Images